اجتهاد در دوره صحابه به معنای اجتهاد فقهی و علمی(یعنى کوشش عالمانه با متد صحیح براى درک مقرّرات اسلام با استفاده از منابع: کتاب، سنّت، اجماع و عقل) نبوده بلکه به معنای اظهار رأی و نظر نسبت به موضوعات و مسائل جدید پیش آمده بود که از کتاب و سنت برای آن نصی نمی­ یافتند.

عاملی که جامعه اهل سنت را وادار به ابداع و پذیرش پدیده­ی به نام اجتهاد یا رأی صحابه نمود، پشت کردن آنان به عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت آن حضرت بود که طبق حدیث ثقلین[۱] عِدل و همتای قرآن معرفی شده، هدایت امت و نجات از گمراهی و ضلالت، در گرو تمسّک به آن (در کنار قرآن) است؛ زیرا با رحلت رسول اکرم امت اسلامی با سه رخداد مهم مواجه شدند: نخست این که با رفتن رسول خدا از دار دنیا، دست امت اسلامی از منبع وحی کوتاه شد و مسلمانان دیگر نمی توانستند هم چون گذشته برای در یافت راه حل مشکلات فکری و فرهنگی خود مستقیما به رسول خدا مراجعه نموده و پاسخ دریافت کنند.  از سوی دیگر جامعه اسلامی در اثر تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، هر روز با حوادث و مسائلی جدید و نو ظهوری روبرو می­ گشتند که هرکدام پاسخ و راه حل در خور را می طلبیدند. از جانب سوم با مراجعه به کتاب و سنت پیامبر نمی توانستند پاسخ و راه حل همه مشکلات را بیابند، زیرا هرچند کلیات و اصول احکام و مسائل در قرآن و سنت آمده بود اما ظرفیت تبیین همه جزئیات و حوادث نو پدید،  قطعا در مدت کوتاه حیات پیامبر میسور نبوده بلکه به عهده­ی راسخون در علم ( اهل بیت پیامبر) گذاشته شده بود که اهل سنت از آنان روی تافته بودند.

در نتیجه این سه رخداد، اهل سنت که شدیدا احساس خلاء می کردند خیلی زود در یافتند که با نصوص (قرآن و سنت پیامبر) نمی­تواند به جنگ حل مشکلات فکری و فرهنگی جامعه اسلامی بروند و برای سؤالات بی شماری زمان خود پاسخ در خور بیابند. این بود که بلا فاصله دست به کار شدند و منابع دیگری را (از قبیل قیاس، استحسان مصالح مرسله و…) در کنار قرآن و سنت برای خودشان دست و پا کردند. از جمله چیزهای که در آغازین روزهای پس از رحلت رسول اکرم به منظور توجیه و تاویل اعمال خلاف و نا مشروع، برخی از طرفداران دستگاه خلافت تئوریزه شد، نظریه رأی یا اجتهاد صحابه بود. دوالیبی یکی از علمای اهل سنت در کتاب المدخل الی علم اصول الفقه می­ گوید: « هرگاه قضایا و حوادثی برای اصحاب پیش می­آمد و برای آنها نصی خاصی از کتاب و سنت نمی یافتند و در مضیقه و تنگنا قرار می­گرفتند، اجتهاد را ملجأ و پناهگاه خود برای حل مشکل قرار می­دادند و چنین عملی را رأی می­نامیدند وابوبکر و عمر از جمله کسانی بودند که به همین شیوه عمل می­کردند».[۲]

بنابراین خاستگاه و منشاء تئوری اجتهاد صحابه، در تنگنا قرار گرفتن سران نخستین اهل سنت بودند که بعد از رحلت رسول اکرم در برابر انبوه مسائل و مشکلات فکری و فرهنگی جامعه اسلامی در خودشان احساس عجز می­ کردند و از حل و فصل آنها نا توان بودند.

  1. آیا اینگونه اجتهادی که اهل سنت برای صحابه قائل شده ، اجتهاد بی حد و مرز نیست؟
  2. چرا اهل سنت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را رها کرده و به جای آن سخن و رفتار هزاران صحابه را حجت شرعی قلمداد کرده اند؟
  3. آیا پیروی از هزاران صحابه باعث هرج و مرج و اختلاف در امور دینی نمی شود؟

پی نوشتها

[۱]. «إنّی تارک فیکم الثقلین‏ کتاب اللّه و عترتی لن تضلّوا ما إن تمسّکتم بهما» کتاب سلیم بن قیس هلالی‏، الهادى‏، قم، چاپ: اول، ۱۴۰۵، ج۱، ص ۱۷.

[۲]. به نقل از: محمد ابراهیم جناتی، مقاله رأی گرایی در اجتهاد. کیهان اندیشه.