اشاره:
قیام حسینی در شرایطی روی داد که چراغ دین رو به خاموشی می نهاد و دنیا پرستی و تجمل خواهی در دل دین داران خانه ساخته بود و از غیرت و شجاعت فقط نامی مانده بود، تربیت شدگان مکتب پیامبر (صلی الله علیه و آله) از سنت او فاصله گرفته بودند و زندگی با ذلت را بر مرگ با عزت ترجیح داده بودند. نهضت تاریخ ساز کربلا روح شجاعت و غیرت را در کالبد مرده جامعه دماند و تحول عظیمی را از نظر اجتماعی، اعتقادی و سیاسی به وجود آورد و هیمنه و اقتدار طاغوت را برانداخت و کاخ ستمکاران را فرو ریخت.
قیام مردم کوفه به سرکردگی مختار
از تاریخ چنین استفاده می شود که هدف توابین در قیام شورانگیزشان، ریشه کن کردن بنی امیه، انتقام خون امام حسین و برگرداندن خلافت به اهل بیت بوده است(۱)، لیکن به هدف اصلی که بازگرداندن حکومت به اهل بیت باشد، نائل نشدند و شکست خوردند؛ چون این اهداف، خواسته ی عموم مردم اعم از شیعه و غیرشیعه بود، لذا کسانی هم اگر هوای دیگری داشتند، فقط از این طریق می توانستند توجه مردم را به خود جلب نمایند و به جمع عده و عده بپردازند. مختار گرچه در مورد اهداف اصلی اش در بین مورخان اختلافاتی وجود دارد، لیکن توانست تا اندازه ا ی اهداف توابین را به منصه ی ظهور برساند؛ از جمله تضعیف حکومت بنی امیه و مروان و انتقام وحشتناک از قاتلان امام حسین و یاران آن حضرت.
مختار با یاران خود، از جمله باقی ماندگان توابین و با شعار « یالثارات الحسین» جنگ های سختی با معاندان کرد و از تک تک دست اندر کاران فاجعه ی عاشورا انتقام گرفت. نامه هایی که از وی در تاریخ نقل شده است و او به محمد بن حنفیه نوشته و به او مهدی خطاب کرده است، نیز ارسال سرهای برخی از جنایت پیشه گان عاشورا به مدینه و برای ابن حنفیه(۲)، بیانگر این مطلب است که وی ارتباطاتی با برخی از اهل بیت داشته است.
درباره ی ماهیت قیام و نحوه ی بیعت مردم با مختار نوشته شده است:« ان المختار بن ابی عبیده الثقفی ظهر بالکوفه لیله الاربعا، لاربع عشره لیله بقیت من شهر ربیع الآخر سنه ست و ستین فبایعه الناس علی کتاب الله و سنت رسول الله و الطلب بدم الحسین بن علی و دماء اهل بیت و الدفع عن الضعفاء…»(۳): مختار در شب چهارشنبه، ۱۴ شبانه روز مانده از ماه ربیع الآخر سال ۶۶ قمری در کوفه خروج کرد و مردم با او براساس کتاب خدا، سنت پیامبر، خونخواهی امام حسین، اهل بیت او و دفاع از ضعیفان بیعت کردند.
به نظر می رسد مقصود از ضعفاء در عبارت مذکور، « موالی» باشند؛ یعنی مسلمانان غیرعرب که از طرف دستگاه خلفاء سخت در زحمت بودند و تبعیض وحشتناکی علیه آنان اعمال می شد و حال آنکه کارهای تولیدی بر دوش آنان بود؛ لذا طعم شیرین عدالت خواهی اهل بیت را آنان از هرکس دیگر بهتر درک می کردند؛ بنابراین دعوت مختار را هم پذیرا شدند.
« درواقع مختار، موالی را که مخصوصاً در کوفه زیاد بودند، زیاده از حد دلجویی کرد و آنها را که در دوره ی تسلط عمال بنی امیه، مورد جور و استخفاف بسیار واقع شده بودند، هواخواه خویش گردانید. عمال بنی امیه که تعصب عربی بسیار داشتند، پیش از آن، نسبت به این موالی تحقیر و اهانت بسیار روا داشته بودند. آنها قبل از آن، موالی را پیاده به جنگ می بردند و از غنایم نیز بدان ها هرگز بهره ای نمی دادند. مختار، موالی را بر مرکب نشاند و از غنائم جنگ بهره شان داد؛ از این رو آنها به یاری مختار برخاستند. چنان شد که عده ی موالی در سپاه او چندین برابر عربان بود.»(۴)
۵-۳. قیام عبدالرحمن بن محمد بن أشعث به همراهی مفسران و قاریان قرآن
این شخص از جانب حجاج بن یوسف ثقفی در زابل امارت داشته است؛(۵) اما در ادامه به عللی بر او خروج می کند- که جای توضیح نیست – و چون ابن اشعث با حسن مثنی نواده علی ابن ابیطالب – که فرزند حسن مجتبی و از بزرگان بنی هاشم بود-بیعت کرده بود، باعث شد هنگام خروج علیه حجاج، شیعیان و موالی به وی بپیوندند( و حسن مثنی از حیث شکل و صورت، شباهت تمام به پیغمبر داشته است و پس از شکست ابن اشعث، متواری گشت و نهایتاً به دست بنی امیه شهید شد).(۶)
در این میان چون نام حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی- که در عاشورا نیز حضور داشته و زخم های زیادی بر او وارد شده بود-(۷) در میان بود، حتی مفسران و قراء زیادی نیز به ابن اشعث پیوستند:« و کان مع عبدالرحمن جماعه من قراء العراق منهم الحسن البصری و عامر بن شراحیل الشعبی و سعید بن جبیر و ابراهیم النخعی و جماعه من هذه الطبقه…»(۸).
گرچه بعد از شکست ابن اشعث، حجاج بسیاری از قراء را بخشید، اما پس از چهار سال سعید بن جبیر را که به مکه پناهنده شده بود، دستگیر نمود و به شهادت رسانید.(۹)
صورت بیعت ابن اشعث اینگونه بود:« تبایعوا علی کتاب الله و سنت نبیه و علی جهاد اهل الضلاله و خلعهم و جهاد المحلین»(۱۰): بیعت کنید بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و جهاد با اهل ضلالت و گمراهی و جهاد با کسانی که حرام الهی را مباح کرده اند.
در لشکر ابن اشعث، بیشتر، سخن از مبارزه با منکرات، فساد، ظلم و بدعت ها بود و مفسران همراه آنان، مثل سعید بن جبیر و شعبی و نخعی و مانند آنها نیز نقش بزرگی در تهییج مردم به مقاومت در برابر دستگاه بنی امیه داشتند؛ چنان که نوشته اند:« … نادی جبله یا عبدالرحمن بن ابی لیلی یا معشرالقراء ان الفرار لیس أحد بأقبح به منکم انی سمعت علی بن ابیطالب رفع الله درجته فی الصالحین و اتاه ثواب الصادقین و الشهداء؛ یقول یوم لقینا اهل الشام: ایها المؤمنون إنه من رأی عدوانا یعمل به و منکراً یدعی الیه فانکره بقلبه فقد سلم و بری و من انکره بلسانه فقدأ جسر و هو أفضل من صاحبه و من أنکره بالسیف لتکون کلمه الله هی العلیا و کلمه الظالمین السفلی فذالک الذی أصاب سبل الهدی و نور قلبه بالیقین: فقاتلوا هؤلاء المحلین المحدثین المبتدعین الذین جهلوا الحق فلا یعرفونه و عملوا بالعدوان فلیس ینکرونه، و قال ابوالبختری: ایها الناس قاتلوهم علی دینکم و دنیاکم فو الله لئن ظهروا علیکم لیفسدون علیکم دینکم و لیغلبن علی دنیاکم؛ فقال الشعبی: ایها الناس قاتلوهم و لا یأخذکم حرج من قتالهم و الله ما أعلم علی بسیط الارض أعمل بظلم و لا أجور فی حکم منهم؛ و قال سعید بن جبیر نحوذک. و قال جبله: احملوا علیهم حمله صادقه و لا تردوا وجوهکم عنهم حتی تواقعوا صفهم… و کان سعید بن جبیر و ابوالبختری الطائی یحملان علی اهل الشام بعد قتل جبله بن زحر حتی یخالطوهم…»(۱۱): جبله بن زحر ( فرمانده لشکر ابن اشعث) فریاد برآورد: ای عبدالرحمن بن ابی لیلی! ای جماعت قاریان قرآن! فرار از جنگ بر هیچ کس زشت تر از شما نیست. من از علی بن ابیطالب که خدا مقامش را رفیع گرداند و پاداش راستان و شهدا را به او عنایت فرماید، در روز جنگ با شامیان( صفین) شنیدم که می فرمود: ای مؤمنان! کسی که تجاوز و منکری را که بدان خوانده می شود مشاهده کند، آن گاه با قلب خود آن را انکار کند، پس به سلامت عبور کرده و از ننگ آن دوری جسته است و اما آن کس که با زبان خود به انکار منکر و تجاوز بپردازد، پس جسارت به خرج داده است و او برتر از کسی است که فقط با قلب خود از منکر تبری جسته است و آن کس که با شمشیر آخته به جلوگیری از منکر و بازداشتن از تجاوز اقدام کند تا « کلمه الله» حاکم و « کلمه الظالمین» محکوم گردد، راه درست را رفته و قلبش نورانی گشته است، پس بجنگید با این مردمی که حرام خدا را مباح کرده اند و در دین خدا بدعت گذاشته اند؛ همانان که به حق ناآشنایند و کارشان تجاوز و تعدی است.
ابوالبختری گفت: ای مردم! به خاطر دین و دنیای خود با اینها بجنگید. سوگند به خدا اگر بر شما پیروز شوند، دین و دنیای شما را به تباهی می کشند.
شعبی گفت: ای مردم بکشیدشان و حرجی به خود راه ندهید. سوگند به خدا بر گستره ی زمین کسی را ستمگرتر از ایشان سراغ ندارم.
سعید بن جبیر نیز از همین قبیل کلمات بر زبان جاری کرد. آن گاه فرمانده گفت: هجوم سنگین و درستی بر آنان بیاغازید و هرگز پشت به آنان نکنید تا آنجا پیش روید که صفوف آنان را بر هم زنید.
آتش جنگ آنچنان زبانه کشید که مفسری مثل سعید بن جبیر و ابوالبختری در گرما گرم جنگ به درون لشکر شامیان رسیدند و همچنان بر آنان حمله می بردند.
این جنگ چهار سال طول کشید. در ابتدا، در نزدیکی شوشتر حجاج شکست خورد و به بصره گریخت و از آنجا به کوفه رفت؛ اما در ادامه در نزدیکی « دیرالجماجم» طی صد روز، هشتاد نبرد بین آنها رخ داد و سرانجام ابن اشعث شکست خورد.(۱۲)
و بدینسان مردمی که زمان شناس نبودند و موقعیت طلایی سال ۶۰-۶۱ را از دست دادند، قیام ها و مبارزات و مقاومت های بعدی آنان نیز یکی پس از دیگری با شکست مواجه گردید.
۶-۳. قیام زید بن علی
زید فرزند امام سجاد فردی زاهد، باورع و حلیف قرآن بود و در برابر مظالم بنی امیه احساس مسئولیت می کرد. خون حسین در رگهایش می جوشید و منتظر فرصت بود تا به جنایت بنی امیه در ریختن خون امام حسین پاسخی در خور بدهد. می گفت:« لن یکره قوم قط حرالسیوف الاذلوا»:(۱۳) هرگز هیچ قومی از گرمای شمشیر نهراسید، مگر اینکه ذلیل شد.
شائبه هایی که در مبارزات مختار و ابن اشعث مطرح شد، از قبیل دنیاطلبی و هوا خواهی، هرگز در مورد زید گفته نشده است.(۱۴)
قیام زید در کوفه، اولین قیامی است که از خاندان علی پس از واقعه ی کربلا علیه بنی امیه صورت گرفت و ماجرا چنین پیش آمد که: کوفیان پیش او آمدند و گفتند صد هزار مرد شمشیرزن داریم که همه در خدمت تو جان سپاری می کنند. زید گفت: من از عذر شما می ترسم و می دانید که با جد من حسین چه کردید؟ ایشان او را به خدای تعالی سوگند دادند و به عهود و مواثیق مستحکم گردانیدند و مبالعه بسیار نمودند. زید به کوفه آمد و شیعه فوج فوج بیعت می کردند تا پانزده هزار مرد از اهل کوفه بیعت کردند به غیر از اهل مداین، بصره، واسط، موصل، خراسان، جرجان و ری و چون کار بیعت بدین جا رسید، دعوت خود را آشکار کرد.
یوسف بن عمر که از طرف بنی امیه امیر کوفه بود، لشکری فراهم نمود و جنگی عظیم برپا شد؛ لشکر زید متفرق شدند و زید با اندک فوج باقی مانده، نبرد سختی کرد که ناگاه تیری بر پیشانی وی اصابت کرد و شهید شد؛ گرچه جسد او را اندک یاران باقی مانده به گور سپردند، اما بالاخره یوسف بن عمر جسد را پیدا کرد و به دار آویخت. جسد مدت ها( چهار سال) بر دار بود تا آن گاه که هشام دستور داد جسد را بسوزانند و به باد دهند.(۱۵) گویا بنی امیه در کوران تحولات، برای سرکوبی قیام ها و مبارزات و شکستن مقاومت ها تخصص بی مانندی پیدا کرده بودند و با شکست قیام خالصانه زید، بار دیگر، نفس راحتی کشیدند و به مظالم وحشتناک خود ادامه دادند.
۷-۳. قیام یحیی بن زید
ظاهراً یحیی هنگام شهادت پدر، حاضر بوده است و اندکی قبل از قتل پدر، پنهانی از کوفه می گریزد و با چند تن از یارانش به خراسان می رود و نهایتاً وارد بلخ می شود. در بلخ به تدارک قیام برمی آید و یارانش گرد او جمع می شوند و پس از جنگ و گریزهای متعدد در نیشابور و هرات و جوزجان( گرگان) همراه یارانش به شهادت می رسد(در رمضان ۱۲۵ هـ ق).سرش را به دمشق برای ولید می فرستند و تنش را بر چوبه ی دار در دروازه جوزجان، می آویزند تا ابومسلم ظفر پیدا می کند و جنازه را پایین می آورد و در همان جا دفن می نماید. افکار عمومی به قدری از جنایات بنی امیه خصوصاً قتل یحیی که هجده سال بیش نداشت، تنفر پیدا کرده بود که به هر ندایی که از در مخالف با بنی امیه بلند می شد، پاسخ مثبت می دادند؛ تا جایی که در آن سال هر کودکی که در خراسان متولد شد، نامش را یحیی و یا زید می نامیدند تا نام این شهیدان جاودانه گردد.(۱۶)
۴. سقوط بنی امیه
تراکم جنایات بنی امیه و وحشیگری بی نظیر آنها چنان در حافظه ی جمعی مردم انباشته شده بود که مردم بی تأمل ندای عباسیان را لبیک گفتند.
عباسیان شهدای مبارزات و مقاومت های پیش گفته را نیز دستاویزی برای خروج خود ساختند. آنان به کمک داعی خود ابومسلم و به بهانه ی انتقام خون زید و پسرش یحیی توانستند بقایای زیدیه و ناراضیان عراق را هم جلب نمایند. (۱۷)
قیام زید و یحیی، هرچند به شط خون نشست، اما سرانجام در سیری تکاملی به دریای مواج خون هزاران شهید راه حق و در نهایت به اقیانوس خون شهدای کربلا پیوست و تبدیل به طوفانی شد که کیان بنی امیه را در نوردید و آنان را به سقوط کامل کشانید؛ زیرا سنت الهی این است که : بل نفذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق»( انبیاء:۱۸): ما به وسیله ی حق بر سر باطل می کوبیم تا به مخ او برسد و آن گاه باطل نابود گردد.
پینوشت:
۱. ابن اثیر؛ پیشین؛ ص ۳۴۳.
۲. همان.
۳. شیخ طوسی؛ الامالی؛ ص ۱۳.
۴.عبدالحسین زرین کوب؛ دو قرن سکوت؛ ص ۹۷.
۵. ابن خلدون؛ تاریخ العبر؛ ج۳، ص ۶۵.
۶. عبدالحسین زرین کوب؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص ۳۶۰.
۷. شیخ عباس قمی؛ منتهی الامال؛ ج ۱، ص ۵۱۴.
۸. ابن حجر؛ تهذیب التهذیب؛ ج ۴، ص ۱۲.
۹. طوسی؛ اختیار معرفه الرجال؛ ج ۱، ص ۳۳۶.
۱۰. ابن اثیر؛ پیشین؛ ج ۴، ص ۷۹.
۱۱.همان؛ ص ۸۵.
۱۲.عبدالحسین زرین کوب؛ دو قرن سکوت؛ ص ۱۰۳.
۱۳.شیخ مفید؛ الارشاد؛ ج ۲، ص ۱۷۲.
۱۴. همان؛ ص ۱۷۳ و فتال نیشابوری؛ روضه الواعظین؛ ص ۲۷۰.
۱۵. عبدالحسین زرین کوب؛ دو قرن سکوت؛ ص ۱۰۵ – ۱۰۶ و همو؛ تاریخ ایران بعد از اسلام؛ ص ۳۶۱- ۳۶۲. نیز: منتهی الامال؛ ج ۲، ص ۱۱۱-۱۱۲.
۱۶. منتهی الآمال؛ ج ۲، ص ۱۱۳ به بعد.
۱۷.عبدالحسین زرین کوب؛ پیشین.
منبع:نشریه کنگره امام حسین (ع) و مقاومت، جلد۲.
غلامحسین اعرابی