از ولادت تا عرصه سياست

ابوالقاسم اسماعيل بن عباد فرزند عباس ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد به سال 326 ق . در اصفهان ديده به جهان گشود. (1)
پدر و اجداد صاحب از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبه وزارت داشتند. عباس پدر صاحب بدان مرتبه از بزرگى و احترام رسيده بود كه مردم او را (( شيخ امين )) مى گفتند. پدر صاحب و همسرش نهايت كوشش خود را در تربيت فرزند خود به كار بستند. اولين استاد صاحب ، پدرش (( عباد )) بود كه علاوه بر ايفاى وظايف پدرى استادى مهربان و دلسوز براى وى به حساب مى آمد. (( صاحب )) پس از فراگيرى مقدمات به تحصيل فقه ، حديث ، تفسير كلام و ديگر علوم رايج پرداخت .
پس از چندى كه او خود را از اساتيد و بزرگان اصفهان بى نياز ديد به (( رى )) كه از مراكز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت كرد و در آن شهر به حلقه درس (( ابن عميد )) وزير دانشمند و شهير آل بويه پيوست . اين عميد توانايى (( صاحب )) در انشاى متون ادبى را مشاهده كرد و او را از نويسندگان مقام وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب در انجام اين امور، راه پيشرفت را بر او هموار ساخت تا آنجا كه چون ركن الدوله ، فرزندش مويد الدوله را به حكومت اصفهان منصوب كرد صاحب نيز در مقام دبير او و نويسندگى وى به زادگاهش اصفهان بازگشت . (2)

نگاهى به آل بويه

اين خاندان شيعى از منطقه شمال ايران برخاستند و در برهه اى از تاريخ اين كشور ( 320 ـ 448 ق . ) بر مناطق وسيعى از ايران حكمرانى مى كردند.
در عصر آل بويه بسيارى از محدوديتها و سختيهايى كه شيعيان گرفتار آن بودند از ميان رفت ، شهادت به ولايت حضرت على عليه السلام در اذان و بزرگداشت حادثه كربلا و شهيدان آنان و علنى كردن ديگر شعارها و مراسم مذهبى شيعيان ، از خدمات اين خاندان به اسلام است .
معز الدوله ـ از پادشاهان آل بويه ـ مذهب شيعه را در عراق ترويج نمود. به فرمان وى در دهه اول محرم بازارهاى بغداد تعطيل شده و مردم با لباس سياه به عزادارى مى پرداختند.
بزرگداشت عيد غدير و پرپايى جشن هاى باشكوه به مناسبت ميلاد ائمه معصومين عليهم السلام و تبليغ و نقل فضيلتهاى امامان شيعه عليهم السلام از خدمات اين خاندان است . تجديد بناى مرقد مطهر حضرت على عليه السلام و امام حسين عليه السلام و نيز ساختن گنبد و بارگاه بر مقبره آنان ، در شمار فعاليتهاى آل بويه است .
در سال 347 ق . صاحب به همراه مويد الدوله و وزيرش ابو على بن ابوالفضل كاشانى به بغداد رفت . او در اين شهر كه مهمترين پايگاه علوم اسلامى در آن عهد بود به حضور اساتيد و بزرگان مشهور شتافت . وى ر مدت توقف كوتاه خود در بغداد به حضر مردانى چون سيرافى ، قاضى ابوالسائب ، ابوبكر احمد بن كامل ، مهليى وزير خليفه ، ابو زكريا محيى بن علوى و بسيار ديگر شتافت و بهره هاى فراوان از آنها برد. (3)
در سال 366 ق . مويد الدوله ، حاكم اصفهان ، صاحب را كه 13 سال نويسندگى او را بر عهده داشت ، به وزارت برگزيد، صاحب در دوران اقامت در اصفهان بساط علم و ادب را در آن شهر گسترانيد و به نشر و ترويج فضل و دانش و تشويق دانشمندان و فرزانگان پرداخت . رفته رفته نام او به دانش پروى اشتهار يافت و سخنوران و اديبان و نويسندگان بسيارى به محضر او شتافتند و در اصفهان اقامت گزيدند.
در دوران اقامت صاحب در اصفهان بزرگان علم و ادب بسيارى از اين شهر برخاستند. اين افراد حلاج ابو منصور اصفهانى از شاگردان ابو على فارسى ، ابو عبدالله خطيب اسكافى ، ابن فورك اصفهانى متكلم بزرگ اشعرى ، ابن منده اصفهانى ، محدث و مورخ مشهور ابو نعيم حافظ اصفهانى ، محدث معروف و برخى ديگر.
او در اصفهان به اعتقاد استوار تشيع اشتهار داشت و عقيده و مذهب خود را نيز تروج مى كرد. در اين راه سعى وافر مبذول مى داشت . او با فقها و دانشمندان در مسائل اعتقادى مناظره مى كرد و در بيشتر موارد بر آنان غالب مى آمد. در مجالس درس او در اصفهان شاگردان فراوانى حاضر مى شدند.
الو الندى محمد بن احمد از ادباى مشهورى است كه در يكى از جلسات املاى صاحب حاضر شده و با وى مناظره كرده است . (4)
پس از مرگ ركن الدوله در سال 366 ق . مويد الدوله فرزند او ولايت رى و اصفهان را عهده دار شد. او پس از مدتى وزير پدرش ابو الفتح فزدن (( ابن عميد )) را كه جوانى كم تجربه ولى مغرور بود عزل و صاحب بن عباد را به وزارت انتخاب كرد. مويد الدوله كه به فضايل و نيكيهاى صاحب و تجارب او آگاهى كامل داشت و تواناييهاى وى را در كشور دارى و اداره امور مشاهده كرده بود پس از تفويض مقام وزارت به او اختيارات كامل به وى عطا كرد عطا كرد به گونه اى كه صاحب مى توانست در اموال خزانه به هر نحو كه شايسته مى دانست تصرف كند و در همه مسائل راءى خويش را به كار بندد. صاحب نيز در گسترش عدل و آيين هاى نيكو، آباد ساختن كشور، رفاه مردم ، رونق اقتصادى و ترويج دانش و هنر كوشش بسيار كرد و حوزه علمى و ادبى خود را در رى نيز همانند (( اصفهان )) بر قرار ساخت . (5)
صاحب در سال 370 ق . نزاع ميان مويد الدوله و عضد الدوله را كه از بغداد به همدان لشكر كشيده بود با درايت خود پايان داد و بين آن دول صلح و صفا بر قرار كرد. همچنين تدبير و كياست صاحب موجب گشت كه لشكريان عضدالدلوه و مويدالدوله بر سپاهيان خراسان و لشكر قابوس بن وشمگير پيروز شوند. اين پيروزى كه در سال 371 ق . رخ داد. پس از وفات مويد الدوله ، با تدبير صاحب و پا فشارى او حكومت رى و مناطق تحت نفوذ آن به فخر الدوله رسيد. عظمت و شاءن والاى صاحب در دوران فخر به نهايت رسيد. او كه همچنان تصدى وزارت را بر عهده داشت در اين دوران آزادى عمل بيشترى يافت . ابهت و حشمت صاحب در اين زمان بدان اندازه بود كه فخر الدوله نيز به احتياط با او برخورد كرده ، چندان جراءت مزاح با او را نداشت .
در دوران حكومت فخرالدوله ، صاحب با پيگيرى فراوان توانست خلعت حكومتى و القاب و پرچم خليفه عباسى را به دست آورد. او همچنين توانست مناطق زيادى را فتح كند و به سرزمينهاى تحت نفوذ فخرالدوله بيفزايد و فتنه هايى را كه در طبرستان ايجاد شده بود فرو نشاند.

صاحب بن عباد

مذهب صاحب

بسيارى از بزرگان به تشيع و برخى به دوازده امامى بودن او تصريح كرده اند. سيد بن طاووس ، شيخ صدوق ، علامه مجلسى ، شيخ حر عاملى ، شيخ بهايى ، شيخ آقا بزرگ طهرانى ، شيخ عباس قمى ، علامه امينى و بسيارى ديگر از اين جمله اند. جز تصريح بزرگان ، دقت در اشعارى كه از صاحب باقى مانده و شور و شوق او به ولايت و دوستى ائمه معصومين عليهم السلام بهترين شاهد بر تشيع اين شخصيت بزرگ است (6)، به نموه ذيل دقت كنيد:
ابا حسن لو كان حبك مدخلى جهنم ، ان الفوز عند جحيمها
فكيف يخاف النار من هو مومن باءن اميرالمومنين قسيمها
ـ ابا حسن ، اى امام همام ، اگر دوستى تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا كه آتش جحيم رستگارى مرا در پى خواهد داشت .
ـ آنكس كه تو را تقسيم كننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسى دارد؟

اخلاق و سيره صاحب

تحقيق در احوال و آثار بزرگان و نوابغ علم و ادب و بررسى سجايا و ملكات اخلاق آنها، نقش بسزايى در شناسادن آنان ايفا مى كند.
بررسى كتب و مدارك مربوط به احوال و شرح زندگى صاحب نشانگر آن است كه وى از مجلسى نكو بهره داشته و به پيشتوانه اخلاق پسنديده خود بزرگان علم و ادب و عموم مرم را شيفته خود نموده بود.
كرم و جوانمردى از بارزترين صفات اخلاقى صاحب مى باشد و حكايات بسيار در اين باره از وى نقل شده است . او از تواضع و فروتنى نيز بهره فراوان داشت و به ويژه سادات و دانشمندان را گرامى مى داشت . صاحب ضمن برخوردارى از تواضع و فروتنى از جلالت قدر و بزرگى نيز بهره برده بود. عفو و اغماض ، فراست ، شجاعت و بسيارى ديگر از محاسن اخلاقى را مى توان در صاحب يافت . (7)

سياست و روش كشوردارى

هنگامى كه صاحب به مقام وزارت رسيد در صدد اصلاح امور بر آمد و در اولين گام ، بدعتهاى ناپسند و رسوم ظالمانه را بر انداخت . او در اجراى عدالت و رفع ستم از مردم بسيار كوشا بود. وى همچنين آباد ساختن شهرها، مرمت و باز سازى ويرانيها و بناى آثار نيك را نيز مورد عنايت قرار مى داد، كه مى توان از رونق يافتن شهرهاى قزوين ،كاشان ، قم و اصفهان ياد كرد. صاحب به شهر قم كه در آن زمان پايگاه اصلى شيعيان بود توجه ويژه داشت . نويسنده تاريخ قم كه اين كتاب را به صاحب هديه كرده است مى گويد: (( نزد صاحب چيزى گزيده تر از تصنيفى در اخبار شهر قم و اهل آن نيافتم . )) (8)
صاحب در دوران وزارت خود اقتصاد كشور و مردم را رونق بخشيد و دارايى خزانه دولت را به مرتبه اى عالى رساند. او به ورزش نيز توجه بسيار داشت و ورزشكاران را مورد تشويق خود قرار مى داد. كارهاى ديوان را جز به اهل فضل و دانش نمى سپرد و هر زمان آگاه مى شد كه فردى شايسته و كاردان بيكار مى باشد يك شغل از كسانى را كه چند شغل داشتند، مى گرفت و به او واگذار مى كرد. (9)

علم آموزى و دانش گسترى صاحب

صاحب بن عباد در محيطى شيفته علم و ادب پاى به جهان گذارد و تا آخرين لحظات حيات دمى از علم آموزى و دانش گسترى غفلت نورزيد. كوشش صاحب در آموختن ، محدود به زمان معين نبود به گونه اى كه حتى پس از رسيدن به مقام وزارت نيز كسب علم و معرفت را فراموش نكرد. او چه در ايام اقامت در شهرهاى اصفهان ، بغداد و رى و چه در مسافرت هميشه با برخى از دانشمندان و بزرگان علم همراه بود و حتى در ماءموريتهاى نظامى نيز مجلس بحث و گفتگو تشكيل مى داد.
فراهم آوردن زمينه هاى گسترش علم در ميان عموم مردم از سياستهاى مهم صاحب در دوران وزارت بود. او در پى اين مهم دانشمندانى را از بغداد به اصفهان و رى فراخواند. صاحب مى دانست كه آباد شدن كشور و رونق اقتصاد در نخستين مرحله متوقف بر آن است كه مردم از زنجير جهل و نادانى رهيده ، روشنايى دانش و فضيلت را درك كنند.
صاحب به تاءليفات اهل قلم عنايت و توجه ويژه داشت و هرگاه از تاءليف كتابى جديد آگاهى مى يافت با سعى و كوشش فراوان نسخه اى از آن فراهم مى كرد و براى مطالعه در كتابخانه خويش قرار مى داد. او در نتيجه تلاش فراوان توانست كتابخانه اى عظيم و كم نظير تشكيل دهد. كتابخانه صاحب ، بيشتر آثار و تاءليفات علمى آن دوران را در برداشت و دانشوران و نويسندگان متعدد از آن گنجينه ارزشمند استفاده مى بردند. (( مقدسى )) جغرافى دان پر آوازه و مشهور قرن چهارم ، يكى از كسانى است كه به تصريح خودش استفاده فراوان و بهره بسيار از كتابخانه بزرگ صاحب برده است .
فهرست نام كتابهاى موجود در كتابخانه مذكور حاوى ده جلد و براى حمل كتابها به تعدادى زياد شتر نياز بود. به گفته برخى مدارك ميزان كتابهاى موجود در كتابخانه صاحب در رى ، كه با قرن دهم ميلادى مقارن بوده ست برابر مجموع كتابهاى موجود در كتابخانه هاى اروپا بر آورد شده است .
صاحب مقام بزرگان دين و علم و ادب را گرامى مى داشت و از احترام به آنان كوچك ترين مضايقه اى نمى كرد. برخى از بزرگاه به خدمتش حاضر شده ، در شمار هرماهان او در مى آمدند و برخى ديگر با نامه نگارى به وى اظهار ارادت مى كردند، همانند صابى نويسنده مشهور آن دوران . سيد رضى نيز قصيده هايى در بغداد سروده و صاحب را مدح گفته است .
ابن عباد هر سال پنج هزار دينار به بغداد مى فرستاد تا بين فقها و اديبان آن ديار تقسيم گردد.
برخى از دانشمندان و اديبان ملازم صاحب بدين قرار بودند:
1 ـ ابوالقاسم زعفرانى 2 ـ ابوالقاسم بن اءبى العلاء 3 ـ ابوالعباس ضبى 4 ـ ابوسعيد رستمى 5 ـ ابو دلف خزرجى 6 ـ ابو محمد خازن اصفهانى 7 ـ بديع الزمان همدانى و بسيارى ديگر (10) ياقوت در معجم الاءدباء مى گويد:صاحب بن عباد را پانصد شاعر صاحب ديوان مدح گفتند و از صاحب نقل شده كه گفته است مرا به صد هزار بيت فارسى و عربى مدح گفته اند.
او دانشمندان و بزرگان مكه و مدينه را نيز مورد الطاف خود قرار مى داد و هر سال با كاروان حجاج براى هر يك به فراخور شاءنش هدايايى مى فرستاد.
حكايات و وقايع متعدد از روابط نيك صاحب بن عباد و بزرگان معاصرش در مدارك و مآخذ نقل شده كه حاكى از بزرگوارى و ستايش معاصران او نسبت به صاحب بن عباد مى باشد.
در يكى از اين وقايع هلال بن هراون صابى حرانى نويسنده نامى عصر خود كه نزديك به نود سال در خدمت خلفا و وزرا متصدى ديوان رسائل بود و شعراى عراق او را همچون روسا مدح مى گفتند، در نامه اى كه خطاب به صاحب نوشته است مى گويد:
(( هنگامى كه صحيفه ام را در دستان آورنده آن گذاردم ، بر آن نامه بوسه زدم زيرا مى دانستم كه پس از وصول ، چشمان مبارك تو بر آن خواهد افتاد. ))
ثعالبى نيز در توصيف اهميت جلسات صاحب با ادبا و بزرگان مى گويد:
(( در اين گونه مجالس ثمرات عقول و افكار و ذوقهاى مختلف بر صاحب عرضه مى شد و از نتايج اين اجتماعات بود كه سخن صاحب در فصاحت و بلاغت به مرز سحر، رسيد و داخل در حد اعجاز گرديد و نظم و نثرش چون خورشيد در همه آفاق پرتو افكن شد و شرق و غرب را فرا گرفت . )) (11)

مقام علمى صاحب

پشتكار و شوق صاحب به يادگيرى علوم و فنون رايج در آن عصر، او را به فراگيرى معارف گوناگون واداشت به گونه اى كه در بسيارى از علوم صاحب نظر گرديد.
صاحب در دانشهايى چون علوم قرآن و تفسير، حديث ، كلام ، لغت ، نحو، عروض ، نقد ادبى ، تاريخ و طب تسلط و تبحر داشت . (12)

الف ـ تاءليفات
آثار متعددى در زمينه علوم فوق از صاحب باقى مانده كه بدين شرح است :
1 ـ كتاب الانانه ( در علم كلام ) 2 ـ الاءقناع ( در عروض ) 3 ـ الاءمثال السائره ( در علوم ادبى ) 4 ـ التذكره ( در كلام و اصول دين ) 5 ـ ديوان اشعار 6 ـ رسائل صاحب ( مباحث اخلاقى ، اعتقادى و اجتماعى ) 7 ـ رساله اى در فضايل حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام 8 ـ رساله اى در علم طب 9 ـ عنوان المعارف 10 ـ الفرق بين الضاد و الظاء 11 ـ الكشف عن مساوى ء شعر المتنبى ء 12 ـ المحيط ( در علم لغت ) 13 ـ المنظومه الفريده .
مولفاتى كه تمامى آنها در دست نيست عبارت از: 14 ـ الاءنوار 15 ـ الروزنامجه 16 ـ السفينه 17 ـ نهج السبيل 18 ـ اسماء الله و صفاته 19 ـ الاعياد و فضائل النيروز 20 ـ الاءمامه 21 ـ تاريخ الملك و اختلاف الدول 22 ـ التعليل 23 ـ جوهره الجمهره 24 ـ الحجر 25 ـ الزيديه 26 ـ الشواهد 27 ـ الفصول المهذبه للعقول 28 ـ القضاء و القدر 29 ـ الوزراء 30 ـ الوقف و الابتداء 31 ـ الكافى فى الترسل و برخى ديگر. (13)

ب ـ اساتيد صاحب
از مشخصات تمامى اساتيد صاحب اطلاع دقيق در دسترس نيست . برخى از اساتيد مهم وى عبارتند از: 1 ـ عباد ( پدر او ) 2 ـ ابن عميد 3 ـ ابن فارس 4 ـ ابوالفضل عباس محمد نحوى مشهور به صدام 5 ـ ابو سعيد حسن بن عبدالله سيرافى 6 ـ ابوبكر محمد بن يعقوب 7 ـ قاضى ابوبكر احمد بن كامل 8 ـ ابو زكريا يحيى بن عدى 9 ـ ابو عمر صباغ (14)

ج ـ شاگردان صاحب
اسامى برخى از شاگردان او بدين شرح است :
1 ـ شيخ عبدالقاهر جرحانى 2 ـ ابوبكر بن مقرى 3 ـ قاضى ابوطب طبرى 4 ـ ابوالفضل محمد بن ابراهيم نسوى شافعى 5 ـ ابوبكر على ذكوانى . (15)
د ـ كتابهايى كه به نام صاحب نوشته شده و به او هديه گرديد.
1 ـ عيون اخبار الرضا عليه السلام : از شيخ جليل و فقيه عالى مقام صدوق رحمه الله
2 ـ كتاب رجال ، از حسين بن على بن بابويه برادر شيخ صدوق
3 ـ تاريخ قم ، از حسن بن محمد قمى
4 ـ لطايف المعارف ، از ثعالبى ( اديب مشهور )
5 ـ الصاحبى ، از ابن فارس
6 ـ تهذيب ، از قاضى عبدالعزيز جرجانى
7 ـ الحجر، از ابو جعفر احمد بن اءبى سليمان . (16)

سروده هاى صاحب

صاحب در تمامى ابواب و فنون شعر از قبيل مدح ، وصف ،رثاء، هجاء، هذل ، مواعظ و غيره اشعارى سروده و در هر فن قدرت طبع خود را با آوردن معانى نو و مضامين تازه و دقيق آشكار ساخته است . او اشعار متعددى در وصف ائمه و امام على عليه السلام و در بيان مقام والاى آنان سروده است . صاحب در مدح امير المومنين عليه السلام 27 قصيده سروده كه در هر يك از قصيده ها يكى از حروف به كار نرفته است . (صنعت حذف )قصيده بيست و هشتم كه از حرف واو خالى بود ناتمام ماند. ابن شهر آشوب در معالم العلماء صاحب را در شمار شعراى شيعى آورده و اشعارى از وى نقل كرده و او را از شعرايى دانسته كه در بيان تشيع و علاقه خود به خاندان اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله بى پروا بوده اند.
برخى از سروده هاى او از اين قرار است :
حب على بن ابيطالب هو الذى يهدى الى الجنه
ان كان تفضيلى له بدعه فلعنه الله على السنه
ـ دوستى على بن ابيطالب عليه السلام كه راهبر همگان به سوى بهشت است .
ـ اگر ترجيح او بر صحابه ، بدعت به شمار مى آيد و خلاف سنت است پس نفرين خداى بر سنت باد.
و نيز مى سرايد:
ناصب قال لى :معاويه خالك خيرالاعمام و الاخوال
فهو خال للمومنين جميعاقلت خال لكن من الخير خال
ـ بد كيشى به من گفت : معاويه دايى تو است ، بهترين عموها و دايى ها.
ـ و ادامه داد كه در واقع معاويه خالوى همه مومنان است ! گفتم آرى او (( خال )) مى باشد ولى بدين معنا كه خالى از خير است . (17)

نثر صاحب

صاحب در فن نويسندگى و كتابت نيز مهارتى عجيب داشت و در اين زمينه خود دارنده سبك و روش بود. ثعالبى منشاءت صاحب را از حيث زيبايى لفظ و معنى به سرحد سحر و اعجاز نزديك مى دانست . صاحب نوشته هاى خود را به آيات قرآن ، امثال و پندها و كلمات و اشعار شعراى مشهور مزين مى ساخت . جمله (( ايها القاضى بقم قد عزلناك فقم )) (18)
اى قاضى شهر قم ، همانا تو را از قضاوت بر كنار نموده ايم ، پس از جاى خود بر خيز، از جمله هاى ادبى مشهور صاحب است . توقيعات (19) متعدد صاحب نيز از ديگر نشانه هاى فصاحت و بلاغت و مهارت او در فنون ادبى مى باشد.

صاحب و زبان فارسى

برخى گمان مى كنند صاحب با ترجيح ادبيات عرب بر ادبيات فارسى تعصب به خرج مى داده است و حال آنكه بررسى احوال او اين باور را تكذيب مى كند. بهترين شاهد و دليل ما، ارتباط صاحب با شعراى پارسى گويى همچون منطقى (( بندار رازى )) غضائرى و جنيدى و احترام ويژه صاحب در تكريم آنان مى باشد.
تحقيق و تاءمل در آنچه مدارك گفته اند نشان مى دهد كه صاحب هيچ گاه با زبان فارسى و فارسى زبانان مخالف نبوده است ، بلكه وى با نژاد پرستى و فكر و بازگشت به مجوسيت كه به بهانه دفاع از زبان فارسى انجام مى شد،دشمنى مى ورزيد. او از ترويج و توسعه مجوسيت نگران بود، بويژه كه در دولت آل بويه برخى بزرگان ديالمه بر كيش زردشتى باقى بودند و در منصبهاى مهم قرار داشتند و صاحب به دليل پاى بندى به دين و مذهب خود از آنها دلگير بود. از همين رو گاهى در بيان دلتنگى از آنها سخن مى گفت و نمى توان اين موضوع گيرى ها را مخالفت با زبان فارسى شمرد. (20)

غروب خورشيد

تا تو اى ماه زير خاك شدى خاك را بر سپهر فضل آمد
صاحب در اواخر عمر خويش ، ناخوش و رنجور گشت و در بستر بيمارى افتاد. او در بستر هم از مسائل كشور غافل نبود و از امور كشور با اطلاع مى شد. مردم در ايام بيمارى به عيادت او رفته ، براى بهبودى اش روزى دو بار مقابل سراى او به درگاه خداوند دعا مى كردند. ولى صاحب كه از زندان تن به تنگ آمده ، مشتاق لقاى پروردگار خود بود سر انجام در شب جمعه 24 صفر سال 385 ق . جان به پروردگار خويش تسليم كرد و روح متعالى به سراى باقى شتافت . بامدادان مردم رى از ارتحال وزير با وفاى ديار خويش با خبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد و دروازه هاى رى به هم آمد. جمعيتى انبوه در تشييع پيكر صاحب گرد آمدند. ابو العباس ضبى از دانشمندان رى كه شاگرد صاحب بود بر پيكر استاد نماز خواند. فخر الدوله و سران سپاه در حالى كه جامه سياه بر تن داشتند در مراسم عزاى آن وزير دانشمند، شركت داشتند. مدتى تابوت صاحب در خانه اش در رى نهاده شد و سر انجام با شكوه و تجليل فراوان به اصفهان انتقال داده و در زادگاهش به خاك سپرده شد. از آن پس مقبره صاحب زيارت گاه خاص و عام گرديد و همه ساله افراد زيادى از شيفتگان اهل بيت عليهم السلام مقبره صاحب را زيارت و حاجات خود را در جوار مرقد او از خداوند طلب مى كنند. ( مرقدش در ميدان طوقچى ، جنب مزار آيت الله طيب واقع است . )

قبر صاحب بن عباد
خبر ارتحال وزير دانشور و دين پرور شيعه به سرعت در تمامى مراكز مهم جهان همچون بغداد و اصفهان انتشار يافت . دلسوختگان و آنان كه از عمق فاجعه خبر داشتند آلام درونى و اندوه قلبى خويش را در اشعارى بر زبان آورده ، مراثى جانسوزى در رثاى اين شخصيت فرزانه جهان اسلام سرودند. سيد رضى شخصيت گرانقدر اسلام كه معاصر صاحب بود 112 بيت در رثاى صاحب از خود به يادگار گذاشت و ابوالفتح عثمان بن جنى شرحى بر آن ابيات در يك جلد تاءليف نمود.
در عظمت شخصيت صاحب بن عباد همين بس كه علامه امينى در شاءن او مى فرمايد: او از كسانى است كه شرح حال نويس هر اندازه اديب و سخندان باشد از بيان فضايل و مكارم او ناتوان بوده ، زبانش در كلام مى خشكد.
و السلام

1-وفيات الاعيان ، خلكان ، ج 1، ص 206، شذرات الذهب ، ابن عماد حنبلى ، ج 3، ص 115.
2-صاحب بن عباد، شرح حال و آثار، احمد بهمنيار، ص 37، معجم الادباء، ياقوت حموى ، ج 6، ص 221.
3-معجم الادباء، ج 6، ص 306 و 307.
4-تاريخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى ، نور الله كسايى ، ص 23، و 24. صاحب بن عباد، شرح حال و آثار، ص 39، 40 و 113.
5-اعيان الشيعه ، محسن امين عاملى ، ج 3، ص 341.
6-براى آگاهى كامل از اشعار صاحب ر. ك :الغدير، علامه امينى ( ترجمه )، ج 7، ص 103، اعيان الشيعه ، ج 3، ص 353، يتيمه الدهر، ثعالبى ، ج 3، ص 247.
7-صاحب بن عباد، شرح و حال و آثار، ص 72.
8-همان ، ص 68 ـ 70.
9-همان ، ص 68.
10-همان ، ص 143.
11-همان .
12-صاحب بن عباد حياته و ادبه ، ص 154، 169 و 125، معجم الادباء، ج 6، 252 و 278.
13-معجم الادباء، ج 6، ص 260، الغدير، ج 7، ص 87، صاحب بن عباد حياته و ادبه ، ص 197، صاحب بن عباد، شرح احوال و آثار، ص21.
14-وفيات الاعيان ، ج 3، ص 228.
15-اعيان الشيعه ، ج 3، ص 351، صاحب بن عباد، شرح احوال و آثار ،ص 120.
16-همان .
17-الغدير، ج 7، ص 103، يتيمه الدهر، ج 3، ص 247.
18-اين جمله را صاحب به قاضى شهر قم كه تخلف ورزيده و رشوه ستانده بود، نوشته است . ( ر. ك :صاحب بن عباد شرح احوال و آثار، ص 200 ـ 194 ).
19-توقيع جوابى است كه بزرگان در ذيل نوشته هاى دادخواهان و كسانى كه به آنها عريضه تقديم مى داشتند مى نوشتند. توقيع با عبارتى موجز و مختصر كه از فصاحت و بلاغت برخوردار بود نوشته مى شد.
20-همان ، ص 102.