آیت اللّه دکتر سید عبداللّه ضیایى‏

(۱۴۰۹-۱۳۴۱هـ ق)
ولادت

دکتر سید عبداللّه ضیایى از چهره‏ هاى برجسته ‏اى بود که علاوه بر دروس حوزه، دروس عالیه دانشگاهى را آموخت و در حقیقت جامع علوم دینى و کلاسیک بود. معظم له در سال ۱۳۰۲ ش در روستاى دریاکنار شهرستان لنگرود از شهرهاى قدیمى استان گیلان، در بیت سیادت و فضیلت پاى به عرصه وجود گذاشت. سید حسین، پدر بزرگوار وى، مردى متدین و شب زنده‏دار بود و به همان شیوه نیاکان و اسلاف گرامى‏اش به کشاورزى (برنج‏کارى) و نوغان دارى (پرورش کرم ابریشم) مشغول بود.

تحصیلات

وى در سن پنج سالگى براى آموختن قرآن به مکتب رفت و چند سالى را در آنجا نزد معلمان طالقانى – که از طالقان براى تعلیم و تربیت اطفال بدان نواحى مى‏آمدند – قرآن و برخى از کتب متداول آن زمان، همانند احسن المراسلات ،  سید الانشاء نوظهور ،  کلیله و دمنه  و  بوستان سعدى  و  همچنین طرز نوشتن سندِ اجاره و فروش و انواع نامه نگارى، را فرا گرفت. او به دلیل نبوغ و استعداد ذاتى و سرشارش، در مراکز تجمع همانند مسجد، میدان کُشتى‏ گیرىِ گیل مردان حاضر مى‏ شد تا معلم مکتب خانه از حافظه و استعداد او در فراگیرى قرآن و درس، براى جذب اطفال اهالى آن سامان در مکتب خانه استفاده نماید. آیت اللّه دکتر ضیایى پس از تحمل سختى‏ هاى فراوان موفق به اخذ پایان نامه کلاس ششم ابتدایى از مدارس دولتى شد و آن گاه در سال ۱۳۲۳ ش عازم حوزه علمیه قم گردید.

ورود به حوزه قم‏

دکتر ضیایى درباره مسافرت خود به حوزه علمیه قم مى‏نویسد:

من به همراه عدّه‏اى که عازم کربلا بودند، با مختصر اثاثیه زندگى مجرّدى و مبلغ ۳۵۰ تومان، که شاید ۷۰ تومان هم خودم داشتم، به طرف قم حرکت کردیم. اما از رشت تا قم دو شب و یک روز طول کشید تا وارد قم شدیم. در سال ۱۳۲۳ ه . ش بود. فرداى آن روز، وارد یکى از حجرات مدرسه فیضیه، که سه نفر از طلاب گیلان سکونت داشتند، شدیم. با آنها در آن حجره بودیم و مشغول درس شدیم. تا یکى از روزها بعضى از بزرگان علما از من دیدن کردند و پس از چند سؤال از صرف میر و امثله از ما چند نفر، خطاب به حاضرین کرده و فرمودند: هر چه زودتر برایش لباس روحانیت تهیه کنید تا در نرود! .آیت اللّه دکتر ضیایى با نبوغ و هوش فوق العاده‏اش، ضمن آن که توانست خیلى سریع مراحل تحصیلى و کتاب‏هاى رایج حوزوى آن زمان را طى کند و سرآمد هم قطاران گردد، سطوح پایین‏تر را براى عده‏اى از طلاب تدریس مى‏ نمود.

ورود به نجف اشرف‏

دکتر ضیایى، در سال ۱۳۲۷ ش به قصد زیارت عتبات مقدس عراق و نیز ادامه تحصیل در حوزه نجف، از قم به آن دیار عزیمت مى‏ کند و مابقى سطوح را در آنجا به اتمام مى‏رساند و به مدت سه سال تمام در آن دیار ماندگار مى‏ شود.

معظم له درباره این قسمت از زندگى خود، چنین آورده:

سپس به اتفاق دو نفر از دوستان صمیمى عازم زیارت کربلا به طور قاچاق شدیم. ولى من تصمیم داشتم در نجف بمانم و پس از توفیق زیارت عتبات مقدسه در نجف ماندم. و دو سه سالى که در نجف بودم، خوب موفق به عبادات و زیارات و دروس بودم؛ به طورى که در مدرسه حاج میرزا خلیل سمت مدرّسى  معالم  و  مغنى  یافتم و قصد توطّن کردم؛ اما روزگار جریانى براى خانواده‏ام پیش آورد که پدر و مادرم با اصرار هر چه زیادتر، بازگشتم را دستور دادند؛ لذا اطاعت کرده و در قم اقامت گزیدم.

موقعیت علمى‏

مرحوم دکتر ضیایى از جمله شخصیت‏هاى برجسته و شاخصى بود که با توجه به تحصیلات دانشگاهى و تسلط و احاطه بر مبانى مسلک‏ها و شناخت عناصر منحرف و عقاید آنان، منزل خود را پایگاه پاسخ‏گویى به سؤالات علمى و شبهات گوناگون اساتید دانشگاه‏ها، فرهنگیان، گروه‏هاى مختلف از قبیل
توده‏اى‏ها، بهایى‏ ها، کمونیست‏ها و جوانان مسلمان دانشجو و… قرار داده بود. او نقش به سزایى در روشن شدن اذهان مردم در برابر این انحرافات داشت. او کانون توجه و مراجعه روشنفکران بود.

وعظ و خطابه او باعث بیدارى نسل جوان در برابر تهاجمات و خطرات فکرى، فرهنگى، عقیدتى، علمى و… مى‏ شد ؛ در یک کلمه، گرچه او در شهر کوچک آستانه اشرفیه سکونت داشت، ولى در حقیقت مرکز هدایت فکرى و فرهنگى تمام گیلان و غرب مازندران به شمار مى‏ رفت و در این راستا با عده‏ اى از واعظان و نویسندگان منطقه، همانند مرحوم آیت اللّه احسان‏بخش، آیت اللّه قربانى و…، همکارى داشت.

فعالیت سیاسى‏

او مبارزه را از هنگام ورود به دانشگاه آغاز کرد و با مباحث و مناظرات علمى با چهره‏هاى منحرف و وابسته به رژیم طاغوتى و استخدام نشدن در دوائر دولتى – که نشانه مشروع ندانستن حکومت طاغوت بود – ، در عرصه‏ هاى مختلف به مصاف طاغوت و اندیشه‏هاى منحرف رفت. زمانى که به آستانه
اشرفیه بازگشت، باز هم از مبارزه باز نایستاد و در منابر و سخنرانى‏ ها، در مناسبت‏هاى مختلف، به شدت از رژیم طاغوتى انتقاد مى‏کرد؛ به طورى که یک سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد و چند ماه قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، منزل او به دست عوامل مزدور ساواک به آتش کشیده شد که بر اثر آن، بسیارى از نوشته‏ ها، کتب و تقریرات درسى مربوط به حوزه و دانشگاهش از بین رفت. او بعد از پیروزى انقلاب اسلامى به عنوان یکى از خبرگان از استان گیلان به منظور تدوین قانون اساسى انتخاب گردید و سپس به طور موقت به تهران رفته، پس از چندى هم در قم مقیم شد. ایشان علاوه بر تدریس در حوزه، در شوراى مدیریت حوزه علمیه قم در سمت دبیر شورا هم انجام وظیفه مى‏ کرد. به همت ایشان و جمعى از بزرگان حوزه علمیه و مدرسین عالى مقام، نخستین برنامه جهت ساماندهى و قانون‏مندى دروس و امور مربوط به طلاب تدوین شد.

حالات معنوى‏

دکتر ضیایى هر قدر که براى فراگیرى علم و دانش تلاش مى‏کرد، به همان اندازه نیز متخلّق به آداب و اخلاق نبوى و سیره عملى معصومین (علیهم
السلام) بود. او علم و تعهد و معنویت را با هم آمیخته بود. آیت اللّه زین العابدین قربانى، امام جمعه لاهیجان، درباره حالات این مرد والا مقام مى ‏گوید:

در سال۱۳۵۶ ش، که ما به همراه ایشان (دکتر ضیایى) به حج مشرف شده بودیم، در روز عرفه، معظم له با حال خوشى دعاى سید الشهدا (علیه السلام) را به گونه‏اى سوزناک مى‏خواندند که هنوز طنین آن سوز و گدازها در گوش من موجود است. هم‏چنین مى‏توان به شجاعت و دلیرى و غیرت‏مندى  وى اشاره نمود؛ به نحوى که در رژیم شاه معمولاً ایشان مسلّح بود و سلاح حمل مى‏ نمود و هم‏چنین مى‏توان به توان ایشان در زمینه بحث و جدل پیرامون انواع موضوعات بویژه عقاید و دفاع از حریم ولایت عظمى اشاره نمود که ساعت‏ها مى‏ توانست پیرامون آنها بحث و مناظره کند.

دکتر ضیایى از طبع شاعرانه هم بى‏ بهره نبود و اشعارى از ایشان به یادگار مانده است. از باب نمونه، غزلى را که ایشان به سال ۱۳۵۴ ش در مدح حضرت بقیه اللّه الاعظم – عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف – سروده
است، در اینجا مى‏ آوریم:

شب دردمند عاشق چه شب دراز باشد

غم دل به دل سراید، پى فاش راز باشد

چو خیال دلبرش را، به عیادتش ببیند

همه درد او شود به، همه ناله ساز باشد

سپرى شده است عمرم، پى وصل آن یگانه‏

که وصال آن پریوش، همه دم نیاز باشد

نظر ار به مهر دارد، همه درد را زداید

چه رسد که لب گشاید، همه دلنواز باشد

همه عمر رنج بردم ره وصل او کنم طى‏

شده طى کتاب عمرم، ره وصل باز باشد

غم دل فراز گفتم، مگرش قبول افتد

به قبولى‏اش گهى چون کُهى سرفراز باشد

همه درد من زهجرش، همه ناله‏ام ز
مهرش‏

چه شود که آن سلیمان، نگهش به ناز
باشد

به امید آن که آید، سر من به بر بگیرد

دم آخرین خود را، به سرم نماز باشد

مخراش اى  ضیایى  دل خود به پنجه غم‏

که امیر دادگستر، شه غم نواز باشد

وفات

سرانجام آیت اللّه سید عبداللّه ضیایى، که به امراض معده و سرطان مبتلا شده بود و پس از معالجات ممتد در ایران و خارج (اتریش و انگلیس) در شب شام غریبان حضرت ابى‏ عبداللّه (علیه السلام) در بیست و سوم مرداد ۱۳۶۸ ش دار فانى را وداع گفت و به عالم بقا شتافت.